حامد عسکری

ساخت وبلاگ
بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شودداغ تو دارد این دلم جای د« حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 23 تير 1397 ساعت: 21:36

خدایا خسته ام  تمومش کن این بازی رو  ۳ به ۰ به نفع شما  میگن اون حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 46 تاريخ : شنبه 23 تير 1397 ساعت: 21:36

رفتنت آغاز ویرانی است، حرفش را نزن ابتدای یك پریشانی است، حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن آرزو كردی كه دیگر بر نگردم پیش تو راه من، با این كه طولانی است، حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ی ما نیست ، حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشكنی این شكستن نا مسلمانی است ، حرفش را نزن حرف رفتن می زنی وقتی كه محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است ، حرفش را نزن حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 3:35

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است:

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟


حامد عسکری...
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

ماجرای من و تو، باور باورها نیستماجرایی است که در حافظه ی دنیا نیست     نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست   تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست   شب که آرام تر از پلک تو را می بندم بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست   من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه! ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبودمن که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود همدمی ما بین آدم ها اگر می یافتمآه من در سینه ام یک عمر زندانی نبود دوستان رو به رو و دشمنان پشت سرهرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ستدسترنج کاج ها غیر از پشیمانی نبود چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار؟کاش این محراب را آیات شیطانی نبود من که در بندم کجا؟ میدان آزادی کجا؟کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود... حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

حرفهــــا دارم اما ... بزنم یا نزنم؟با توام، با تو ،خدا را! بزنم یا نزنم؟همه ی حرف دلم با تو همین است که دوستچــــه کنــم؟ حـرف دلــــــم را بزنــــم یا نزنــم؟عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنمزیــــر قول دلــــــم آیا بزنــم یا نزنــم؟گفته بودم کـه به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:دست بر میــــوه‌ی حوا بزنم یا نزنم ؟به گناهی که تماشای گل روی تو بودخار در چشـــم تمنا بزنــــم یا نزنــــم؟دست بر دست همه عمر در این تردیدم:بزنـــم یا نزنـــم؟ هـــا؟! بزنـــم یا نزنـــم؟ حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ‌های تازه مرا آشنا کند پاییز می‌رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوه‌های تازه بیارد، خدا کند او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها یک فصل را بخاطر او جا به جا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر  هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک  وآنکه از گرگش خورد هردم شکست گرچه انسان می نماید گرگ هست  وآن که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند  در جوانی جان گرگت را بگیر! وای اگر این گرگ گردد با تو پیر  روز پیری، گر که باشی هم چو شیر ناتوانی در مصاف گرگ پیر  مردمان گر یکدگر را می درند گرگ هاشان رهنما و رهبرند  اینکه انسان هست این سان دردمند گرگ ها فرمانروایی می کنند  وآن ستمکاران که با هم محرم اند گرگ هاشان آشنایان هم اند  گرگ ها همراه و انسان ها غریب با که باید گفت این حال عجیب؟...   حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 10:42

این رقص موج زلف خروشندهء‌ تو نیستاین سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیستای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیازاغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیست در فکر دلبری ز من بی‌نوا مباشصیدی چنین حقیر، برازندهء‌ تو نیست شب‌های مه گرفته‌ مرداب بخت منای ماه! جای رقص درخشنده‌ء حامد عسکری...ادامه مطلب
ما را در سایت حامد عسکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : labkhand1362 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 11:15